مرواریدهای زیبا
سلام به نازنیم
این روزها بیشتر اوقات به خاطراینکه اداره هستم پیش مامان جون می مونی و خیلی بهش وابسته شدی احساس میکنم یواش یواش داری مامانی رو فراموش میکنی با مامان جون خیلی بازی می کنی و بازیگوشیت زیاد شده همش به فکر بازی هستی از زیر صندلی خودت رو به زیر میز ناهار خوری میرسونی ....
به میز عسلی هم رحم نمی کنی میری و سرخوشگل یا صورتت رو به میز می کوبی و گریه میکنی نازم ....
هرگز مامانی رو فراموش نکن چون خیلی دوست دارم
امروز کابینت و موکت خونه رو سفارش دادیم ....
وقتی به خونه برگشتیم مامان جون گفت دردانه مامانی توی دهنش 2تا در اومده مبارکت باشه خانمی عزیزکم ...
از این به بعد باید از مرواریدات مواظبت بکنی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی