حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

حسنا جان

سومین روز بی مهری

سلام امروز سومین روز بی مهری است . اما مهر را بر سر آبان می گذارم، مهر بان  میگردد من تو را با همه مهر به آبان دادم مهر بان باش که پاییز ،بهارت گردد عزیزم حسنا جان آبانت پر از مهربانی این روزها حسنا آمده ورود به سال دیگری از زندگیش میشود 3 سالگه شدنت مبارک این عکس یک سالگیت مامانی شب تولدت حسنا مامانش رو با نام مامان کوچولو صدا میکنه.... الان نزدیک یک ساله که من نقش دختر حسنا رو بازی می کنم... امیدوارم بازیگر خوبی باشم برای دوران کودکیت ... حسنا حجاب کامل رو برای خودش انتخاب کرده چادر مبارکت باشه مامانم کلماتی که حسنا می گه شمکم  یعنی شکم ..... ...
3 آبان 1395

خداحافظ پوشک

12 روز از مرداد میگذره مرداد گرم تابستان  امروز سه شنبه است سلام ...  15 روزه حسنای من با پوشک خداحافظی کرده  ....خداحافظ پوشک قراره امروز بریم براش دوجرخه بخریم این وعده و هدیه ماست برای دختر کوجولومون بابت کوهی که جابچا کرده اولش از پوشک گرفتن حسنا مثل کوه روی دوشم سنگینی میکرد اما حسنا خوب از عهده اش بر اومد و سربلند شد از این مسابقه ......آفرین به دختر خوشگلم ....  
12 مرداد 1395

ماه کوجولوی من

سلام امروز جهارشنبه  5 خرداد ماهه حسنا واقعا خانم شده خیلی قد کشیده رفتار و منشش نسبت به قبل تغییر کرده  در واقع همه جیز رو  کامل درک میکنه   ..... جملاتش پر از معنی و مفهوم.....   ماهها که  میگذره ماه من  ماهتر میشه .... قربون ماه خوشگلم ....  
5 خرداد 1395

روز نوشت اسفند

سلام به دخمل خوشگل دلربای مامانی 12 روز به عید مانده مهیای بهاریم  اسفند بوی بهار گرفته بوی نو نوار شدن ...نم نمک میرسداینک  بهار.... خوش بحال روز گار   17 اسفند ماه ...دخترم حسنا شیرین زبانی میکنه  جملاتش کاملتر شده ...عاشق کتاب قصه است به تازگی کتابهای جدید دزده و مرغ فلفلی ... 10 تا جوجه رفتن تو کوچه و چند تای دیگر رو براش تهیه کردیم و حسنا مشتاقانه به کتابهاش نگاه میکنه و یاد میگیره سوغاتیهای هر شهر و هر منطقه رو ....  حسنا توی این فصل یه بار مریض شده.. خوبیش این بود که به تذکرات دکتر گوش میکنه ...حسناخانم هم  سر سفره  نقش خانم دکتر رو بازی میکنه  واما بشنوید از  توصیه های پزش...
18 اسفند 1394

روزنوشت بهمن

سلام امروز  18 روز از بهمن 94 گذشته و حسنای کوچولوی من با سرماخوردگی دست و پنجه نرم میکنه 2 بار بردمت دکتر و کلی دارو دادن تا یادم نرفته اینو بنویسم که با رفتن به دکتر هیچ مشکلی نداری گریه نکردی و همکاری کردی..... اولین آمپول بعد از واکسن  18 ماهگیت رو تجربه کردی ....قبل از این همش با آمپول اسباب بازیت به چونمون می افتادی و همش سوراخمون میکردی اما بعد از این تجربه سراغ آمپولت نمیری .....  دیروزبابت مریضیت  مرخصی گرفتم و پیشت موندم  .....طرف شب باهم رفتیم بازار که بارش باران برنامه مون رو بهم زد و رفتیم خونه مادر.....به حسنا و من خیلی خوش گذشت شاید از نظر جسمی حالت خوب نبود اما از اینکه جند روزه پیشتم حس خوبی داشتی...
18 بهمن 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد