حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

حسنا جان

13 آذرروز خاطره ها

1393/9/13 16:32
159 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه نی نی های خوشگل  خصوصا حسنای نازنین بالای خودم

دیشب خونه مامان جونینا می موندیم عمه مریم و ممد دایی هم اونجا بودند خیلی به حسنا خوش گذشت چون همش با عمه و داییش بازی می کرد تا ساعت 2 بامداد که به اجبار گرفت خوابید

صبح ساعت 9 مامان و بابا جون رفتند کرج و ما با عمه خانم تنها بودیم  عمه هم یه نی نی تو راه داره انشاءالله سلامت بدنیا بیاد الان سه ماه است .....

بعد از خوردن ناهار من اومدم اداره و دخملی وباباش تهنا موندند.  الهههههههههی

شب ساعت 8 ممد دایی مارو رسوند خونه تدارک شام مختصر رو دیدم و داشتم با حسنا جان بازی می کردم که یههو بابایی کادو بدست اومد اتاق با دیدن هدیه بابا گونه هام گل انداخت از شرمندگی واااای اینبار من بازم بازنده شدمخجالت آخه امروز یه روز معمولی نیست برای منو و بابایی سالروز نامزدیمونه ..... بابایی بازم برنده شد چون هر بار این مناسبتهای مهم زندگیم رو فراموش می کنم اما بابا مجید نه حتی شده با یه اس ام اس یادآوری می کنه اما ایندفعه کلا سوپرایز شدم یه سوپرایز واقعی بابایی برام یه روسری بافت خریده بود ....

دست بابایی در نکنه باز منو شرمنده کرد بوس..  پنج ساله شدن عمر زندگیمون  مبارک

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد