وضوی عشق
سلام نازلی مامانلی
نزدیک به یه هفته است تحریمهای مامانی موثر واقع شده مامانلی به من شیر نمی ده منم دلم می خواد اما چون می دونم مامان با این حرفا کوتاه نمی یاد صبحها که از خواب بیدار میشم فقط آب می خوام مامانی هم می دونه همیه اینا بهانه است بغلم می کنه ماساژم میده تا دوباره بخوابم ....
شبا هیچ مشکلی ندارم راحت با صدای لالایی مامانی به خواب میرم فقط صبحهاست که بدجور دلم هوایی میشه آخه یاد شیر خوردن نی نی عمه می افتم دلم لک میزنه ....
مامانم میگه شیر دوش رو بر میدارم و شیر خودم رو می دوشم به عروسکام میدم ....اینو از عمه یاد گرفتم ...و راحت میتونم این کلمه رو تکرار کنم ... راستی تازگیا به مامان و بابام می گم بابایی و مامانلی
مامانم خیلی وقتا زود به زود وبلاگم رو آپ نمی کنه امروز یه عمل تازه از من دیده به خاطر همین پشت کامپیوتر نشسته ... امروز توی تلویزیون یه حاج آقایی وضو می گرفت منم آب زیر دست داشتم منم دستم رو به آب زدم و روی پاهام مسح کشیدم و مامانی ازم پرسید چکار میکنم خندیدم و بعد از تکرار کلمه وضو منم گفتم وو.....انوقت بود که زیر بوسه های مامانی له شدم ...