حيات وجود
سلام به دختر نازم حسنا خانم که این روزها 9 ماه رو تموم کرده و هر روز شیرین کاریهات بیشتر میشه این روزها کلمه ماما و بابا رو خیلی خوب تکرار می کنی هر وقت یه بچه بزرگتر از خودت رو می بینی بهش می گی نی نی دست می زنی بابای می کنی وقتی بابا مجید رو صدا می کنم یه در نگاه می کنی حاج بابا و حاج مامان رو خوب میشناسی و با دیدنشون خیلی خوشحال میشی همینطور عروسکهاتو خوب می شناسی و با دیدنشون ذوق زده میشی خصوصا نیکا با چشمهای درشتش شما رو به وجد میاره آروم آروم داری راه رفتن رو تمرین می کنی خودت رو به میز تلویزیون کابینت یا من آویزان میکنی خیلی دوست دارم به من آویزان بشی و با گریه هات نزاری ظرفها رو بشورم بعد با اون اشک چشمهات کاری می کنی سریع بغلت کنم هم من آروم میشم هم شما چه لذتبخشه که در کنار هم هستیم دختر خنده روی من نازنین حسنای من دوستت داریم دالی موشه کلاغ پردست دستی باهات بازی می کنیم روزهامون خیلی خوبه چون تو در کنار ما هستی