حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

حسنا جان

بدون عنوان

سلام امروز غذای بابایی رو بردیم اداره ... خودمونم رفتیم خونه خاله لیلا  ناهار خونشون بودیم و قرار شد لباس تولدت رو خاله برات بدوزه .... کمتر از 2 روز تا تولد حسنا جان ...
27 آبان 1394

روزهای انتظار

سلام به همه اونهایی که دوستشون دارم و بهم اجازه می دن دوستشون بدارم امروز سه شنبه 26 آبان چند روزی بیشتر به تولد دخترم نمونده اگه به سال 92 فلش بک بزنیم ابن روزا بهترین روزای عمرمه دکترم بهم گفته بود چون دیابت داری 2 هفته حسنا خانم زودتر باید بدنیا بیاد چون زمانش رو میدونستم شروع کردم به مرتب کردن خونه و وسایلم رو جمع و جور کردم تا برم بیمارستان درست همین روزا بود ....و امسال سال 94 دارم اماده میشم تا دومین تولد دخترم رو جشن بگیرم برای  خونه پرده نصب میکنیم  بعضی از قسمتهای خونه خالیه و فرش نداره  خودمون رو برای جشن آماده میکنیم اگه باباجون حسنا بهمون وقت بده می خوام بعد از ماه صفر مراسم بگیرم  چون توی ماه مصیب...
26 آبان 1394

روز شمار 23 ماهگی

سلام امروز یکشنبه 3 آبان 94  مصادف با 11 محرم حسنا الان خونه مامان جونشه .... از حسنا میپرسم اسمت چیه میگه حسنا..... میپرسم فامیلت چیه  میگه پناهی .....چند سالته  2 سالمه.... اسم مامان و باباش رو خیلی خوب میگه.... امروز حسنا منو خیلی ناراحت کرده نزاشت ناخناش رو بگیرم .... راستی به دماغ می گه دغام امروز دسته زینبیه اعظم زنجانه
3 آبان 1394

ماه عزا شد

سلام به تنها دخترم امشب چهارشنبه 22 مهر ماه اول محرمه وچه زود عزای حسینی از راه رسید انگار همین دیروز بود که با حسنا کوچولو به مراسم  شیرخوارارگان رفتیم و شما همین که  صدای روضه میشنیدی سریع میزدی به سینه ات و عزاداری میکردی ..... اما محرم امسال از خدا میخوام بتونیم از این ایام بهترین بهره رو ببریم و عزا دار خوبی برای امام حسین باشیم عزاداری که نه فقط بر سرو سینه بزنه بلکه با زبان و رفتارمون نشون بدیم پیرو راه حسینی هستیم انشاءا.... حسنا خانم دیشب پیش محمد دایی و عمه اش موند شبو چون مامان سرکار بود بابا جون و مامان جون هم رفتند ولیمه حاجی .... اما ماجرای دیشب ..... بخاطراینکه باباجون ماشینش تصادف ک...
22 مهر 1394

خاطرات 22 ماه و 20 روزگی دخملی خودم

سلام خوبی نازم آخرین باری که بهت سر زدم یادم نمیاد کی بود نگی مامان منو از یاد برده نه نه .... مامانی سرش شلوغه نه نه...ساختمان محل کارمون رو تغییر دادند و ساختمان جدیده پله هاش زیاده و بعد از اینکه کارم  تموم میشه برای اجرا میاییم ساختمان پخش و بعدش نمی تونم برم به محل کارم بنابراین اینترنت و رایانه و از این جور امکانات دستم نیست تا برات بنویسم .. امروز 27ذی الحجه روزی است که منو بابا به عقد هم در اومدیم توی شناسنامه ام نیز امروز بدنیا اومدم ..... توی این مدت نتونستم اعیاد اسلامی رو بهت تبریک بگم عید قربان و غدیر رو کلا ماه ذی الحجه رو خیلی دوست دارم اما امسال ایام حج در مناسک منا اتفاقی افتاد که نزدیک به 5 هزار زائر ب...
19 مهر 1394

گفتنی های سفر

سلام به ماماییو و باباییو خودم چند روزی بود شمال بودیم زیباکنار خیلی بهمون خوش گذشت مطالبسفر  رو یواش یواش می خوام بنویسم اما لغات جدید حسنا در 21 ماهگی تازگیا بهم می گی مامانیو .......خیلی واضح می گی کجایی .....خدا ... تاب تاب ....سلام .....ماما جون .....علی ....اسب.....نانازی .....حاج ایی... خون...... موقعی که جیش میکنی واز دستشویی بر میگردی می گی جیش دادا ......قاقاشی = نقاشی ......چ چش =چشم چشم دو ابرو .....صد=صدف ... دیا =دریا .....بو =برو .....یف=رفت.....
11 شهريور 1394

روز دخملی من

سلام به زیباترین گل زندگیمون حسنا خانوم یا به قول خودت خامون دختر قشنگم نازم گلم عسلم مامانی من دوست داشتنی مامانی عمرو نفس مامان و.............. از صمیم قلب دوستت دارم به اندازه تمامی اتمها و سلولهای وجود نازت که  حقیقتا هدیه خدایی .... عزیزیم روزت مبارک روز دختر روز نجابت و حیا روز دلهای پاک روز چشمهای معصوم و دستهای با محبت بر دختر نازم مبارک خانم کوچولو .... امروز یکشنبه 25 مرداد ماهه ...... دوستت دارم.... عکس هدیه ای که تقدیمت شد از طرف مامانی و بابایی اینم هدیه مامان جون و بابا جون دستشون درد نکنه (انشاءا... تا زمانی که هدیه هاش خراب نشده سعی میکنم عکسشون رو بزارم )
27 مرداد 1394

بیادماندنی های بیست

سلام امروز 17 مرداد روز خبرنگاره  این روز رو به همه خبرنگاران و تلاشگران عرصه خبر رسانی و آگاهی بخشی تبریک عرض میکنم ..... دیشب عمو اکبر و مریم خاله و جوجه سر از تخم در نیاورده شون شام  مهمونمون بودند ... حسنا خانم من نمی دونید جه ذوقی می کرد و همش می گفت عمو عمو و خاله .... تا جوابش رو نمی دادند همچنان عین جوجه که مامانش رو دیده می گفت عمو عمو عمو ... چنانکه کم مونده بودند از دست این خانم کوچولو  کلافه شن ....بعدشم شروع می کرد قاقان قوقوان کردن معلوم نیود قصه حسن  کچل روتعریف می کرد یا قصه گاو مش حسن رو ...الاقصه شب خیلی خوبی بود .......... اما لغات جدیدحسنا خانم در 20 ماهگی لوب یعنی رب کارش شده شبا رب خو...
17 مرداد 1394

بدون عنوان

سلام گل من مامانی رو ببخش .... اونقدر سرم شلوغه نمیتونم بهت سر بزنم و از شیرین کاریات بنویسم .... سریع بریم به لغات جدید در این مدت بنظرم شیرین ترین کلمه ای که می گی مامانی و باباییه بعضی وقتا جالب تلفظ میکنی مایی یا مامانلی و یه بابایی می گی بابالو ....         اتو یعنی اتوبوس.... از صبح تا شب دلت میخواد سوارش بشی هر وقت میبینی  داد میزنی میگی اتو  ....وایسا ....س یعنی سوارشم ....     ...
12 مرداد 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد