حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

حسنا جان

بیادماندنی های بیست

سلام امروز 17 مرداد روز خبرنگاره  این روز رو به همه خبرنگاران و تلاشگران عرصه خبر رسانی و آگاهی بخشی تبریک عرض میکنم ..... دیشب عمو اکبر و مریم خاله و جوجه سر از تخم در نیاورده شون شام  مهمونمون بودند ... حسنا خانم من نمی دونید جه ذوقی می کرد و همش می گفت عمو عمو و خاله .... تا جوابش رو نمی دادند همچنان عین جوجه که مامانش رو دیده می گفت عمو عمو عمو ... چنانکه کم مونده بودند از دست این خانم کوچولو  کلافه شن ....بعدشم شروع می کرد قاقان قوقوان کردن معلوم نیود قصه حسن  کچل روتعریف می کرد یا قصه گاو مش حسن رو ...الاقصه شب خیلی خوبی بود .......... اما لغات جدیدحسنا خانم در 20 ماهگی لوب یعنی رب کارش شده شبا رب خو...
17 مرداد 1394

بدون عنوان

سلام گل من مامانی رو ببخش .... اونقدر سرم شلوغه نمیتونم بهت سر بزنم و از شیرین کاریات بنویسم .... سریع بریم به لغات جدید در این مدت بنظرم شیرین ترین کلمه ای که می گی مامانی و باباییه بعضی وقتا جالب تلفظ میکنی مایی یا مامانلی و یه بابایی می گی بابالو ....         اتو یعنی اتوبوس.... از صبح تا شب دلت میخواد سوارش بشی هر وقت میبینی  داد میزنی میگی اتو  ....وایسا ....س یعنی سوارشم ....     ...
12 مرداد 1394

بدون عنوان

سلام اوه آخرین باری که به وبلاگت سر زدم و برات مطلب نوشتم اوایل رمضان بود و حالا آخرای ماه مبارک رمضانه و با عرض شرمندگی دارم آپ می کنم ..... حاج بابا این ماه 2 بار رفت بیمارستان و آخرش معلوم شد که 3 تا از رگهای قلبش گرفته و دکتر گفته باید عمل باز بشه اما سنش بالاست و خطر ریسکش زیاده فعلا که همون جور مونده الان 3 و 4 روزه اوردیمش خونه و دیروز دست بابایی درد نکنه بردیمش طب سنتی و زالو انداختیم انشاءا... که موثر واقع شه .... آمین اما از لغات جدید حسنا : خاله و دایی رو خیلی خوب تلفظ میکنه صبح تا شب همین 2 کلمه رو شاید دهها بار تکرار می کنه اما کلمه بعد : بالا شاید روزی به صدها بار تکرار میرسه مثلا می پرسیم مامان کجاست  ...
25 تير 1394

........

سلام .....آره حوصله ام سرجاش نیست دخترم .....این روزهاکه مصادفه با روزهای اول ماه مبارک رمضون  اصلا دل و دماغ کاری رو ندارم نه بابا روزه گرفتن اذیتم نمی کنه توی تابستون  .... نه دخترکم حاج بابا بیمارستان بستری شده بابت مشکل قلبی .... امیدوارم حالش زود خوب بشه و برگرده خونه ...نیت کردم بعد از ماه رمضون حاج بابا و حاج مامان رو ببرم مشهد ....
30 خرداد 1394

دلنوشته این روزها

سلام به گلم اما خبرهای این جند روزی که بهتون سر نزدم ..... نزدیک 2 هفته است حسنا جونم رو از شیر گرفتم ..... امروز یکشنبه 24 خرداد 94 سومین دندون بالایی از سمت راست حسنا خانم بطور کامل رویت شد ....مبارک مامی جون حسنا تلاش میکنه هر روز بهتر از دیروز  کلمات رو ادا کنه ... دیروز با مریم خاله برای خرید سیسمونیش رفتیم بازار و تا 10 شب بیرون بودیم و حسابی خرید کردیم .... دیشب یه ماهگی سید علی بود .... وجمعه 22 خرداد  رفتیم باغ عمو اکبرینا  کلی بهمون خوش گذشت بعد از ظهر 5 توی گاوازنگ بودیم تا شب ساعت 10 حسنا کلی آب بازی کرد ... خوابید .. و حسابی جوجه کباب خورد.... و خوش گذروند اونقدر که بقول خودمون دلش وا شده بود ...
24 خرداد 1394

روزی انتظار بسر آید.....

السلام علیک یا اباصالح المهدی  سلام به عاشقان مهدی موعود نیمه شعبان از راه رسید نیمه دلدادگی و انتظار .... نیمه گمگشته شیعیان ... خبر دهید به نرگس که انتظار به سر رسید امید که انتظار منتظرانش هم به سر آید....  چه روز ها که یک به یک ؛ غروب شد نیامدی چه بغـضـها که در گلــو ؛ رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ؛ تبــر به دوش بت شکن خدای مــا دوباره ٬ سنگ و چوب شد نیامدی برا ی ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نــه ! ولـــی بــرای عـده ای ؛ چه خوب شد نیامدی تــمـام طـول هفتـه را ؛ در انتظار جمعــه ام دوباره صبــح و ظهــر نـه ؛ غروب شد نیامدی چه روز ...
12 خرداد 1394

وضوی عشق

سلام نازلی مامانلی نزدیک به یه هفته است تحریمهای مامانی  موثر واقع شده  مامانلی به من شیر نمی ده منم دلم می خواد اما چون می دونم مامان با این حرفا کوتاه نمی یاد صبحها که از خواب بیدار میشم فقط آب می خوام مامانی هم می دونه همیه اینا بهانه است بغلم می کنه ماساژم میده تا دوباره بخوابم .... شبا هیچ مشکلی ندارم راحت با صدای لالایی مامانی به خواب میرم فقط صبحهاست که بدجور دلم هوایی میشه آخه یاد شیر خوردن نی نی عمه می افتم دلم لک میزنه .... مامانم میگه شیر دوش رو بر میدارم و شیر خودم رو می دوشم به عروسکام میدم ....اینو از عمه یاد گرفتم ...و راحت میتونم  این کلمه رو تکرار کنم ... راستی تازگیا به مامان و بابام می گم بابایی و م...
11 خرداد 1394

خاطرات 18 ماهگیم

سلام واکسن 18 ماهگیم رو با کلی گریه و  شبش هم با  تب زدم به روایت مامانی تبم پایین نیومد مگه با شیاف  بعد اون روز هنوزم  پام خوب نشده  شایدم عفونت کرده آخه جای واکسنم قرمز متورم و تب داره قراره  مامانی فردا منو دکتر پسرعمه ام سید علی 25 اردیبهشت بدنیا اومدش با دیدنش حسابی ذوق کردم و بهش مدام میگم نی نی و با لحن جالبی صداش میزنم  عالی دیشب با مامان وبابایی رفتیم مسجد محله مامانم ...توی حیاط این مسجد یه حوض خوشگل و پراز آبه وای نگیید که من چقدر آب بازی رو دوست دارم مامانی رفت وضو بگیره که منم از فرصت سو استفاده کردمو و حسابی خودم رو خیس کردم وقتی مامانی اومد منو توی این وضع دید گرفت به بغلش و برد یه ...
3 خرداد 1394

بابا دوستت دارم

سلام به همسر عزیزم روزت مبارک همسرعزیزم  برای تو می نویسم برای تویی که سنگ صبور تمام لحظه های زندگی ام هستی... نمی دونی چقدر احساس غرور میکنم از این که در کنار تو هستم  خیلی خوشحالم از این که تو رو دارم،از این که من و دخترعزیزمان را دوست داری و خوشحالم  که در تمام لحظات زندگی در کنارمان هستی.....   شاید خیلی تکراری باشه برات اما برای هزارمین بار هم میخوام بهت بگم:                              ♥️   عاشقانه دوستت دارم  ♥️                   ...
19 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد